انتظار دیدنت را چشم میشوم و بوسیدنت را لب
گوشم از روی زنگ دست بر نمیدارد
کفش هایم هی رو به در حیاط جفت میشوند
...
درباره وبلاگ من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان بسم الله الرحمن الرحيم سلام دوستاي خوبم خواهش ميكنم براي بهتر شدن وب نظر يادتون نره!!! جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : سيد علي
زخمي ام التيام مي خواهم التيام از امام مي خواهم السلام عليك يا ساقي، من عليك السلام مي خواهم
گاه گاهي كمي جنون دارم من جنوني مدام مي خواهم
تا بگردم كمي به دور سرت توف بيت الحرام مي خواهم
لحظه ي مرگ چشم درراهم از تو حسن ختام مي خواهم
در نجف سينه پر فراق از عشق گفت لايمكن الفرار از عشق
مصرع ناقص من كاش كه كامل ميشد شعر در وصف تو از سوي تو نازل ميشد
علي جان، شعر در شأن تو شرمنده به همر اهم نيست
واژه در دست من آنگونه كه مي خواهم نيست
من كه حيران تو حيران توام ميدانم نه فقط من كه در اين دايره سرگردانم
همه ي عالم و آدم به تو مي انديشد شك ندارم كه خدا هم به تو مي انديشد
علي جان، در زمين هستي و آن سو تر از افلاك تويي
علت خلق زمين اي پدر خاك تويي
كعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ايجاز خدا نقطه ي بسم الله است
كعبه افتاده به پايت سر راهت سر مست
پيراهن چاك غزل خوان و سرايي دردست
كعبه وقتي كه در آغوش خودش يوسف ديد
خود زليخا شد و خود پيراهن صبر دريد
كعبه بر سينه ي خود نام تو اي مرد نوشت
قلم خواجه ي شيراز كم آورد نوشت
ناگهان پرده برانداخته اي يعني چه؟
مست از خانه برون تاخته اي يعني چه؟
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي است
كهكشان ها نخي از وصله ي نعلين علي است
روز و شب از تو غذا از تو غدر مي گويد
ها عليٌ بشرٌ كيف بشر مي گويد
واژه ها روي ابابيل لبت سجيل است
دام بگذار كه گنجشك تو جبرائيل است
نه فقط دست زمين از تو تورا مي خواهد
سالياني است كه معراج خدا مي خواهد
زير پاي تو به زانوي ادب بنشيند
لحظه اي جاي يتيمان عرب بنشيند
دم به دم عمر تو تلميح خدا بود علي
رقص شمشير تو تفريح خدا بود علي
واي اگر تيغ دو دم را به كمر مي بستي
واي اگر پارچه ي زرد به سر مي بستي
در هوا تيغ دودم نعره ي هوهو مي زد
نعره ي حيدري أين طفرو مي زد
بار ديگر سپر و تيغ وعلم را بردار
پادر اين دايره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز كه در كعبه پديدار شدي
يازده مرتبه در آينه تكرار شدي
راز خلقت همه پنهان شده در عين علي است
وعلي عين خدا است و خدا عين علي است
جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : سيد علي
هواي جمكران تو دل مارا هوايي كرد
دلم را گنبد فيروزه اي رنگي طلايي كرد
من إز شب هاي كوه خضر زيباتر نخواهم ديد
إز آنجاهم حرم هم جمكران را ميتوان بوسيد
اگرچه مردم دنيا سراسر دوستت دارند
وليكن اهل قم يك جور ديگر دوستت دارند
خدارا شكر بين شهر ما از تو نشان پيداست
كمي از پشت بام خانه ي ما جمكران پيداست
اگر هر جاي دنيايم دلم در يك خيابان است
هميشه نيمه ي شعبان دلم در چهار مردان است
خياباني كه دل سرمست يوسف ميشود در آن
وبأ اصرار هي شربت تعارف ميشود در آن
به پاي دل به شوق ديدن دلدار خواهم رفت
پياده از حرم با گريه تا گلزار خواهم رفت
حرم،گلزار احساس صفا تا مروه را دارد
وبالاي سرم يك كعبه ي زيبا خدا دارد
من بيچاره دنبال تو هستم چاره ي من چيست
تو هستي در ميان ما ولي توفيق ديدن نيست
وميدانم مرا كه دل به تو بستم تو ميبيني
اگرچه اهل پايين شهر قم هستم تو ميبيني
بيا و رحم كن آقا به حال گريه زاري ها
كه ديگر عاشقان را ميكشد چشم انتظاري ها (سيد حميد رضا برقعي) جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 11:26 :: نويسنده : سيد علي
انتظار دیدنت را چشم میشوم و بوسیدنت را لب گوشم از روی زنگ دست بر نمیدارد کفش هایم هی رو به در حیاط جفت میشوند ... به این گمان که تو ناگهان... جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : سيد علي
انتظار دیدنت را چشم میشوم و بوسیدنت را لب گوشم از روی زنگ دست بر نمیدارد کفش هایم هی رو به در حیاط جفت میشوند ... به این گمان که تو ناگهان... جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 9:16 :: نويسنده : سيد علي
![]()
![]()
مقدماتی که برای هر کدوم از این دو موقعیت جدا از هم فراهم کردیم کاملا متفاوت بوده.
مثلا وقتی می فهمی به خونه مادربزرگت دعوت شدی کلی خوشحال می شی، شاید به خاطر راحتی و آسایششه که اونجا بیشتر از جاهای دیگه احساس می کنی؟
یا به قول معروف، خونه مادربزرگا خودمونی تره.
![]()
یا وقتی منتظر کسی هستی که دعوتش کردی، گاهی اونقدر برای اومدنش انتظار می کشی که فکر می کنی چقدر زمان طولانی تراز روزهای معمولی سپری میشه و تمام این انتظار یکباره با شنیدن صدای زنگ در به پایان می رسه.
حالا ما می خوایم بدونیم شمایی که به چنین ضیافت باشکوهی دعوت شدی چه مقدماتی رو برای ورود به این مهمونی فراهم کردی؟
مخصوصا وقتی می دونی پروردگاری که میزبان توست از ماه ها قبل منتظر حضور تو بر سر خوان رحمتش بوده و از دو ماه قبل تمام مقدمات را برای میزبانی از تو فراهم کرده؟
![]()
![]()
وقتی به عنوان میهمان زنگ دری رو می زنیم، داریم اعلام وجود می کنیم. می خوایم بگیم که ما اومدیم.
حالا وقتی می دونی در این ضیافت الهی میزبانت پروردگار کریم و بخشنده است و قراره خودش در را برای ورود تو باز کنه، چه احساسی داری؟ چه جوری می خوای باهاش حرف بزنی تا بهش بگی که اومدی که هستی؟
که سر موقع و با آمادگی کامل بر خوان نعمتش حضور پیدا کردی؟
![]() ![]() وقتی به خونه کسی دعوت می شی، تمام سعی میزبان، اینه که به بهترین وجه از تو پذیرایی کنه. می دونیم که هر مهمونی، پذیرائی خاص خودش رو داره، تا به حال از خودت پرسیدی که پروردگار کریممان چگونه از تو و دیگر میهمانانش پذیرایی می کنه؟
و یا اینکه خداوند متعال خوان نعمتش را به چه آراسته؟
![]()
رسول خدا در پاسخ به این سۆال چنین می فرمایند: ای مردم به درستی که بخت به شما روی آورده چه بخواهید و چه نخواهید! حلول ماه خداست که با برکت و رحمتش به شما روی آورده.
در ماه خدا باران رحمت بر عموم مردم فرو میریزد و باب آمرزش گناهان بر نادمان گشوده شده و هر که بخواهد رحمت و برکت این ایام را به دست میآورد.
همگی شما در این ماه از جانب خداوند به میهانی و ضیافتی عظیم و الهی دعوت شدهاید. ![]()
با فرارسیدن این ماه نفس های شما تسبیح خداوند محسوب خواهد شد و خواب شما عبادت آن ذات مقدس است و اگر عمل نیکی داشتید، آسوده باشید که حضرتش به برکت این ماه عظیم پیشاپیش «مُهر قبولی» بر اعمالتان زده است و دعاهایتان را به مرتبه «قبولی» می رساند.
پس با نیت صادق و دلی پاک از خداوند متعال بخواهید که در این ماه شما را بر انجام روزه و تلاوت و پیروی از کتابش توفیق عنایت فرماید. و بدانید که برترین اعمال در این ماه دوری از حرام الهی است.
و اهل تفکر همه می دانند، این ضیافتی استثنائیست که در آن همه و همه، عالم و جاهل، ضعیف و قوی، فقیر وغنی، همه «در هاله کرامت الهی قرار گرفتهاند» و همه با «یک خطاب» دعوت شدهاند، نه اینکه گروهی با دعوت ویژه و به طوری خاص پذیرایی شوند و گروهی از عوام، کالانعام! جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 4:13 :: نويسنده : سيد علي
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت مانند مرده ای متحرک شدم، بیا می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر دنیا که هیچ، جرعه آبی که خورده ام بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم مولا شمار درد دلم بی نهایت است
حالا برای لحظه ای آرام می شوم (8) نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
من استغفار کردم از نگاه تو نمی دانم
برای من نگاه تو فقط مانند آن لحظه است
...و شاید من سر از کاخ عزیزی در می آوردم
واما بیتی در حاشیه این غزل:
مرا محروم کردی از خودت این داغ سنگین بود پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 23:50 :: نويسنده : سيد علي
همین کافیست
که در شهری زندگی میکنم که برای دیدن ابی اسمانش باید دعا کرد دعا کرد که باران بیاید و اسمان ابی شود هوا بسیار الوده است اما دلها بیشتر دلم گرفته که رفاقت های که ندیده ام از لبخند های که مصنوعی ایست از جهنمی که نام دیگر زمین است دلم گرفته از روزگار بی مولا که اکسیژن هم فروشی شده دلهره ی این روزها که میگذرد و معلوم نیست کجاست نیست دلهر ه ی نبودن استادی که پناهم است دیوانه ام کرده خدایاتو محافظ بنده ی خوبت هستی دلهر ه را از من بگیر
برای علی بهادری عزیز دعا کنید اسیر بهمن شده د پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : سيد علي
لبخند تو عجایب هفت گانه ی جهان
بیمار شفا میدهد مرده را زنده میکند غم را پریشان میکند لبخند تو عجایب هفت گانه ی جهان پیام آور صلح و عشق جای تمام پیامبران ایمان هدیه میکند لبخند تو عجایب هفت گانه ی جهان مستی می افزارید یک جا پیمانه ی ما لبریز میکند لبخند تو عجایب هفت گانه ی جهان است بانو پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 23:29 :: نويسنده : سيد علي
جمعه هاطبع من احساس تغزل دارد ناخدا آگاه به سمت توتمايل دارد بي تو چندي است كه در كار زمين حيرانم مانده ام بي تو چرا باغچه ام گل دارد شايد اين باغچه ده قرن به استقبالت فرش گسترده ودر دست گلايل دارد يازده پله زمين رفت به سمت ملكوت يك قدم مانده زمين شوق تكامل دارد جمكران نقطه ي اميد جهان شد كه در آن هرچه دل سمت خدا دست توسل دارد هيچ سنگي نشود سنگ صبورت تنها تكيه بر كعبه بزن كعبه تحمل دارد (سيد حميدرضا برقعي)
پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 10:52 :: نويسنده : سيد علي
![]() ![]() |